دستهبندی مقالات
جدیدترین مقالات
مقالات تصادفی
مقالات پربازدید
جدیدترین مقالات
- مقالات تاریخی » قیام یزید علیه حکومت امام حسین علیهالسلام یا قیام امام علیه حکومت یزید؟!
- مقالات حوزوی » بررسی شیوهی استنباط فقهی آیتالله بروجردی در گفتگو با استاد سید احمد مددی؛ میتوانیم فقیهی را تربیت کنیم که طی چهار سال بتواند در تمام ابواب فقه نظر بدهد
- مقالات رجالی ـ فهرستی » هیئت جعلی رساله حقوق امام سجاد(ع) و عدم جعلی بودن مفردات آن
- مقالات فقهی ـ حقوقی » ظرفیت «فقه ولایی» در نیازهای حکومتی مغفول مانده است/ اثرگذاری فقه ولایی بر مباحث اصول
- مقالات رجالی ـ فهرستی » ورود رساله جعلی ذهبیه به اسانید شیعه
- مقالات حوزوی » آیت الله سید احمد مددی در مصاحبه با معاونت پژوهش حوزه های علمیه سیره ی علمی آیت الله بروجردی خشت اول حوزه های علمیه جدید
- نکات دروس خارج اصول فقه » محمد بن قیس
- نکات دروس خارج اصول فقه » مشکلات ما در علم رجال
- نکات دروس خارج اصول فقه » اصول قاعده اصل
- نکات دروس خارج اصول فقه » متعلق تکلیف
مقالات تصادفی
- مقالات رجالی ـ فهرستی » حدسی بودن نظرات نجاشی
- مقالات فقهی » بررسی روایات اخذ اجرت برای اذان
- مقالات رجالی ـ فهرستی » مسانید اهل بیت
- نکات دروس خارج اصول فقه » محمد بن قیس
- مقالات رجالی ـ فهرستی » فرق اصل و مصنف
- مقالات رجالی ـ فهرستی » تصحیح قیاسی روش شیخ در نقل
- مقالات اجتماعی » برخی از روایات پوشش و حجاب را نمی فهمیم!
- نکات دروس خارج فقه » بحثی پیرامون فهارس2
- نکات دروس خارج فقه » حق الطاعة
- مقالات رجالی ـ فهرستی » فضل بن شاذان ـ رساله علل الشرایع
مقالات پربازدید
- مقالات حوزوی » بررسی شیوهی استنباط فقهی و سیرهی عملی آیتالله بروجردی
- مقالات فقهی » اعتبار توقیع مبارک «أما الحوادث الواقعة»
- مقالات فقهی » «لهو، لعب و لغو»
- مقالات رجالی ـ فهرستی » جایگاه علمی فضل بن شاذان و رساله علل الشرایع ایشان
- مقالات تاریخی » از شیخ بهایی توقع بیشتری بود
- مقالات تاریخی » موقعیت شیخ انصاری در تاریخ علوم دینی
- مقالات اجتماعی » «نگاهی به دریا» مقالات و مباحث آیتالله سید احمد مددی موسوی
- مقالات فقهی » استناد فقهی به (تحف العقول)در بوته نقد و بررسی
- مقالات حدیثی » تدوين حديث-1 و2
- مقالات اجتماعی » برخی از روایات پوشش و حجاب را نمی فهمیم!
حديث در بين شيعه و معارف شیعه از سال 80 [زمان امام سجاد (ع)] تا 150 [زمان امام صادق (ع)] منتشر و بعد به بغداد منتقل شد و مکتب اول بغداد شکل گرفت که بعضی چهرههای آن ـ مثل هشام و ابنابیعمیر ـ را متعرض شدیم. در حدود سالهای 200 به قم آمد و مكتب قم [سالهای 200 تا 380 (وفات شیخ صدوق)] را تشکیل داد. مکتب بغداد دو تا بود: یکی همین 150 تا حدود 300 ـ 310 و یکی 320 و خردهای تا 450 که شیخ از بغداد خارج میشود و مواصفات هردو مکتب را هم متعرض شدیم.
در بحثهای علم ـ که علم اساساً تصدیق است ـ روی احتمال نمیرویم، ولی چون این بحثها مدتها مطرح نشده و حدود 1000 سال محل بحث نبوده و زنده کردنش بسیار مشکل است، اگر بخواهیم لااقل به شکل احتمال مطرح میکنیم، چون اصل روایات (تدوین آنها) مال کوفه بود، همیشه برای من این سؤال بود که: در این دورۀ زمانی در کوفه چه خبر بود؟
خب، مکتب خراسان (کشّ و سمرقند) را گفتیم: کارهای خوبی روی رجال کردند و این هم تا اوایل 310 و 320 است. کشّی تقریباً معاصر کلینی است و حدود نیم طبقه بر او مقدم است. فضل بن شاذان هم جزء مکتب خراسان و چهرۀ بسیار درخشانی است ولی تاثیرگذار نشد.
منشا این عدم انتشار میراثهای فضل هنوز برای من خیلی روشن نیست. قم بزرگانی دارد مثل عبد الله بن جعفر حمیری که خیلی راحت میتوانست به نیشابور رفته و از فضل استفادۀ علمی کند. آخر فضل علاوه بر این در خبر هم فوقالعاده است. بهترین میراثهای عراق را با خودش آورده. ما هنوز هم در روایات میراثهای فضل را داریم که از طریق نیشابور آمده و منحصر به ایشان است. مثلا فضل از ابنابیعمیر [الكافي، ج 1، ص 31، ح 8؛ ج 1، ص 39، ح 4 و...] یا صفوان [الكافي، ج 1، ص 36، ح 4؛ ج 1، ص 57 و...] نقل میکند، که فقط در «کافی» هست و آن هم از محمد بن اسماعیل؛ یعنی فضل از ابنابیعمیر نقل میکند و کس دیگر نقل نکرده. قمیها با اینکه کتاب ابنابیعمیر معروف بود نقل نکردهاند. اینکه میگوییم: «میراثها را خیلی زیاد نقل کرده» به این معنا: میراث صفوان و ابنابیعمیر و ابنفضّال پدر را ـ که فضل خیلی جوان بوده و ابنفضّال در سنین پیری و با این وجود نوشته: با اینکه از شیوخ کوفه است به حجرۀ من میآمد تا برای من 18 ساله کتاب بخواند (ثم خرجت إليه بعدُ إلى الكوفة فسمعت منه كتاب ابن بكير وغيره من الأحاديث، وكان يحمل كتابه ويجيء إليّ الحجرة فيقرأه عليّ [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 35، ضمن ش 72]).
ظاهراٌ علت عدم انتشار این است که فضل مطالب غیر اخبار هم داشت و یا اینکه خیلی با اهل سنت نشسته و زیاد از آنها تحمل حدیث کرده بود، که باید او را در آشنایی با مبانی اهل سنت و تحمل حدیث از مشایخ ایشان دوشبهدوش بخاری ـ و بلکه برتر از او ـ حساب کرد. برخی از علما وقتی این طور میدیدند برای اینکه احتمالاٌ مخلوط نشود از چنین کسی اجتناب میکردند. پس شاید یک جهت این باشد که فضل در مباحث علم روز و اصول وارد بوده و قمیها خیلی مراقب بودند کسی از دایرۀ اخبار خارج نشود.
حال سؤال این است که خود کوفه چه داشته؟
در این مرحله فهارس را در قم داریم که بهاستثنای فهرست ابنبطّه فهارس خوبی است. در کوفه فهرست حُمید را داریم که واقفی است و رجال هم به او نسبت دادهاند و رجال ابنفضّال را داریم که فطحی است و ابنعقده که زیدی است. رجال عبد الله بن جبله را هم داریم که واقفی است و احتمال دارد کتاب وی اولین کتاب رجال در میان ما باشد. آیا واقعاً در قم این بخش از کار حدیث (تنقیح و بررسی و فهارس و رجال) دست فطحیها و زیدیها و واقفیها افتاده؟ این یک ابهام کلی است و احتمالی که من میدهم این است که نوعی تشویش وجود داشته و مرزبندیهای رجال و فهرست و اجازات کاملاً مشخص نبوده. احتمالاً در کوفه مثلا مرز فهرست و رجال مشخص نبوده. الآن هم در حوزههای ما همین طور است. «مصفّی المقال» آقابزرگ یا «ماخذشناسی رجال شیعه»، در رجال است، ولی بحثهای فهرستی هم دارد، در حالی که مرزبندی ضروری است. در کوفه این مرزها مشخص نبوده و اصولاً یک ابهام کلی در بحثهای فهرستی و رجالی وجود دارد.
اساساً در آن زمان در کلّ عالم اسلام یک ابهام کلی وجود دارد. مثلا کتابی مال ابوعبیده بوده، آن را استادی نقل کرده و مثلا گفته: «حضرنا بیت فلان و حدّثنا از ... از ابوعبیده». گاهی این را پشت جلدش مینوشتند، ولی عدهای کتاب را به او نسبت میدادند و عدهای به کسی که نامش در اول کتاب آمده بود. این اختصاص به کوفه و بههمپاشیدگی آن ندارد. همین مطلب را نجاشی هم منعکس کرده و در مواردی دارد: یُنسَب الیه کتاب فلان وهو لیس له (جعفر بن يحيى بن العلاء، أبو محمد الرازي ثقة، وأبوه أيضا. روى أبوه عن أبي عبد الله (ع)، وهو أخلط بنا من أبيه وأدخل فينا، وكان أبوه يحيى بن العلاء قاضيا بالريّ. وكتابه يختلط بكتاب أبيه لأنه يروي كتاب أبيه عنه، فربما نسب إلى أبيه، وربما نسب إليه [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 126، ش 327]). این در قرن سوم به بعد متعارف بوده. گاهی اسم طرف را پشت کتاب مینوشتند و میگفتند: کتاب مال اوست، اما بعدی که میآمد میگفت: نه، او طریق است و کتاب مال فلانی است. این خودش مشکلی است. این ربطی به شیعه و کوفه و... ندارد.
گاهی هم در خارج و در یک رشتۀ خاص گیر داریم. به نظرم در این میراثهای کوفه در این فاصله (سال 150 تا 300) چون رویش کار نشده (ابهام فراوانی دارد)، فهارس قم و کارهای رجالی مکتب خراسان و ماوراء النهر و تنقیح کتب چه اصول و چه مصنفات ـ مثل کتب حسین بن سعید و حسن بن محبوب ـ همه در این فاصله است، لکن حسن بن محبوب در کوفه بوده، یعنی بخش حدیثی ما در این فاصله در کوفه خوب است. تنقیحمان در بغداد و قم خوب است. تنقیح بعدی بغداد هم که از 320 تا 450 است از بهترین مصادر و تنقیحها و اوج کارهای ماست، بزرگانی مثل شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی و شیخ طوسی و سلّار و حلّی (صاحب کتاب «کافی» در فقه). آنچه الآن در سه قرن اخیر در کل حوزههای ما وجود دارد بالای 90% مربوط به تفکر این دورۀ بغداد است، مکتب دوم بغداد. مقداری از آن را اخباریها سعی کردند برگردانند به قم، لکن پیش نرفت. خب، باید روشن شود که اینها را مکتب دوم بغداد از کجا آورده، بالاخره باید به اهل بیت برگردد.
پس سؤال این است که این وسط (بین سالهای 150 تا 300 و 310) در کوفه روی تنقیح روایات ما چه کردهاند؟ سال 297 هجری که زمان کلینی هم هست عبد الله بن جعفر حمیری که از مشایخ بسیار بزرگ قم است به کوفه میرود. در جلالت شان او و فرزندش (محمد بن عبد الله) هیچ بحثی نیست. اینکه در فقه نوشتهاند نباید مقدم بر قبر امام ـ و برخی نوشتهاند: حتی محاذی قبر ـ نماز خواند از همین توقیعات حمیری پسر است (روى محمد بن أحمد بن داود عن أبيه، قال: حدثنا محمد بن عبد الله الحميري، قال: كتبت إلى الفقيه (ع) أسأله عن الرجل يزور قبور الأئمة ـ عليهم السلام ـ: هل يجوز له أن يسجد على القبر أم لا؟ وهل يجوز لمن صلّى عند قبورهم أن يقوم وراء القبر ويجعل القبر قبلة ويقوم عند رأسه ورجليه؟ وهل يجوز أن يتقدم القبر ويصلّي ويجعله خلفه أم لا؟ فأجاب (ع) ـ وقرأت التوقيع ومنه نسخت ـ: أما السجود على القبر فلا يجوز في نافلة ولا فريضة ولا زيارة، بل يضع خده الأيمن على القبر، وأما الصلاة فإنها خلفه يجعله الامام، ولا يجوز أن يصلي بين يديه؛ لأن الامام لا يتقدم ويصلي عن يمينه وشماله [تهذيب الأحكام، ج 2، ص 228، ح 898]). توقیعات او فوقالعاده ارزشمند است و اگر کتاب «رسائل الائمۀ» کلینی (ره) یافت شود کاملش را در آنجا آورده. ابنغضائری پسر حدود 100 سال بعد مینویسد: «من این توقیعات را به خط اصل دیدهام» و آن را توصیف میکند (محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميريّ أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر (ع)، وسأله مسائل في أبواب الشريعة، قال لنا أحمد بن الحسين: وقعت هذه المسائل إليّ في أصلها والتوقيعات بين السطور [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 354 ـ 355، ش 949]). نجاشی ـ چنان که پیشتر نقل کردیم ـ میگوید: وقتی به کوفه آمد، هم از او شنیدند و هم زیاد شنیدند (قدم الكوفة سنة نيّف وتسعين ومائتين، وسمع أهلها منه، فأكثروا [فهرست أسماء مصنّفي الشيعة (رجال النجاشيّ): 219/ 573])؛ یعنی: اگرچه اصل میراثها مال کوفه بوده، ولی او آن قدر تنقیح و تصحیح کرده و متون صحیح را تشخیص داده که خود آنها از او شنیدند. خب، سؤال این است که تا این سال در کوفه در این قسمت (کارهای فهرستی) چهکار شده؟ من احتمال میدهم یا یک تبدیلی کردند و از رجال به فهرست زدند و یا یک خلطی شده.
مثلا حمید بن زیاد نینوایی که ولو نجاشی نوشته: «له کتاب الرجال» (سمع الكتب وصنف كتاب الجامع في أنواع الشرائع، كتاب الخمس، كتاب الدعاء، كتاب الرجال [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 132، ش 339])، ولی فهرست دارد، ما احتمال میدهیم کتاب رجال و فهرست حمید یکی بوده و خرابی از اینجا پیدا شده. مثلا در میان کسانی که «روی عن جعفر بن محمّد» کسانی را نام برده که از آن حضرت نوشتار داشتند.
انصافاً باید قبول کرد در این جهت فهرستهای قمی ما خیلی دقیقتر است.
در «جعفر بن محمّد بن شريح الحضرميّ» مرحوم شیخ نوشتهاند: له كتاب، رُوّيناه بالإسناد الأوّل [جماعة من أصحابنا (حسین بن عبید الله و ابنعبدون و...)، عن أبي محمّد هارون بن موسى التلّعكبريّ]، عن ابن همّام (ابی علی ابن همّام از مشایخ بزرگ بغداد، متوفای 336 هجری و همدورۀ کلینی است)، عن حميد، عن أحمد بن زيد بن جعفر الأزديّ البزّاز (وی را هنوز نشناختهایم)، عن محمد بن أُميّة بن القاسم الحضرميّ (ظاهراً غلط باشد. امیّه مثنّی است و در نتیجه باید اینجا «محمّد بن مثنّی» باشد)، عن جعفر بن محمّد بن شريح (الفهرست، ص 93، ش 148. تمام این عبارت فهرستی است و هیچ توضیح رجالیای ندارد).
نکتۀ مهم آن است که شیخ از بغداد رفته به کوفه، و اگرچه بغدادش همه از اجلّا هستند، ولی کوفهاش حمید است. مهم حمید است و برخوردی که کوفه با این میراثها داشتهاند.
مرحوم آقای تستری در «قاموس» نوشته: نجاشی اسم او را نبرده و شاید آن مصدر در اختیار نجاشی نبوده. یکی از تنبّهات ایشان که خیلی قابل توجه است آن است که گاهی نجاشی اسم کسی را میبرد و طریقش را هم اسم میبرد، ولی شیخ نه در فهرستش و نه در رجال اسم او را نمیبرد. آن جاها را ایشان غالباً مینویسد: وعدم تعرّض الشیخ له في الفهرست والرجال غفلة. این جا بهعکس است؛ شیخ دارد و نجاشی ندارد.
نجاشی وقتی میگوید: «جماعة من أصحابنا» مرادش ابنغضائری و ابنالحاشر وشیخ مفید است که (آثار) همه در اختیار نجاشی هم بوده و از آن طرف نمیشود شیخ طوسی که 23 سال بعد از وفات تلّعکبری به بغداد آمده دیده باشد، ولی نجاشی که او را دیده و با فرزندش به منزل او رفت و آمد داشته و در درسش حاضر شده (كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر، والناس يقرؤون عليه [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي)، ص 439، ش 1184]) ندیده باشد. این حرف مرحوم تستری انصافاً بسیار بعید است. سایر مواردی هم که ایشان فرموده: «غفلة» فنی است و ناشی از غفلت ـ که ایشان فرموده ـ نیست.
به هر حال بابی که ایشان باز کرده باب قشنگی است، ولی این «غفلة» حرف درستی نیست. شیخ شیخ الطائفه و فوقالعاده است و مصادر در اختیارش بوده. اصل این مقارنۀ «قاموس» بین فهرست نجاشی و فهرست و رجال شیخ کار خوبی است، ولی باید ریشهیابی شود.
هم آقای خویی و هم آقای تستری نوشتهاند: وذكر النجاشي في ترجمة حميد بن شعيب السَّبيعيّ [این کلمه را نباید به تصغیر خواند. سبیعیها همْدانی و یمنیّالاصل و مانند سایر همْدانیها جزء مخلصین امیر المؤمنین (ع) اند]: أنّ جعفر بن محمّد بن شريح روى عنه، عن جابر [معجم رجال الحديث، ج 5، ص 82، ضمن ش 2276]. آقای تستری بهعلاوه نوشتهاند که: در اصول اربعةعشر اصل ایشان آمده، که صحیح اصول ستّةعشر است. این کتاب البته بعدها رسیده و در اختیار مرحوم حاجی نوری در «مستدرک» بوده. جزء اصولی است که بعدها پیدا کردند و از عجایب این است که نسخهای که امروز به ما رسیده عین همان است که 800 ـ 900 سال پیش از آن در اختیار مرحوم شیخ بوده و بسیار مستبعد است که در اختیار نجاشی نبوده باشد.
«كتاب جعفر بن محمّد بن شريح الحضرميّ، رواية هارون بن موسى بن أحمد التلّعكبريّ». همان نسخۀ هارون بن موسی هم هست.
«الشيخ أبو محمّد هارون بن موسى بن أحمد بن إبراهيم التلّعكبريّ ـ أيّده الله ـ». مال زمان حیات ایشان هم هست. «قال: حدّثنا محمّد بن همّام، قال: حدّثنا حميد بن زياد الدهقان. «حدّثنا» را شیخ تبدیل به «عن حمید» کرد؛ چون عنعنه را مساوق با اتصال میدانسته. برخی هم معتقدند اگر از او نشنیده حق ندارد بگوید: «عن...»، بلکه باید «بلغني عنه» و امثال آن بگوید.
قال: حدّثنا أبو جعفر أحمد بن زياد بن جعفر الأزديّ البزّاز، قال: حدّثنا محمّد (آنجا «امیّه» بود که گفتیم: اشتباه است) بن المثنّى بن القاسم الحضرميّ، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن شريح الحضرميّ، عن حميد بن شعيب السبيعيّ، عن جابر بن يزيد الجعفيّ، قال: قال أبو جعفر. [الأصول الستة عشر، ص 60، أصل جعفر بن محمّد الحضرميّ]
مهم این است که مرحوم تلّعکبری این نسخه را که حدود 21 صفحه است نقل کرده و نجاشی هم اسمش را نبرده، لکن کتاب این طوری است: عن جابر بن يزيد الجعفيّ، قال: قال أبو جعفر. بعد دارد: جعفر، عن حميد بن شعيب، عن جابر. بعد مدام میگوید: جابر. معظمش جابر است.
مرحوم تستری توجه نکردهاند. در حقیقت نجاشی میخواهد بگوید: این روایات جابر است که در کتاب جعفر آمده. این دقت اوست، نه اینکه کتاب پیش نجاشی نبوده. این همان خلطی است که عرض کردم: در کتابهای ما پیش آمده. آیا این کتاب جابر است که این نسخۀ آن است، یا در حقیقت کتاب جعفر بوده که مقداری از آن عین کتاب جابر است که از حمید بن شعیب شنیده؟ اگر مرحوم تستری به خود این کتاب مراجعه میکرد به نجاشی اشکال نمیکرد که: لعلّه لم یطّلع. معلوم میشود امثال نجاشی دقتهای عجیبی دارند و نمیشود گفت: کتاب تلّعکبری را ندیده یا ملتفت نشده.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی ، خارج فقه 1۳۹۶/۸/۱ )
تلّعکبری در حد خودش در بغداد بینظیر است. تنها کسی است که شیخ دربارۀ او نوشته: روی جمیع أُصول أصحابنا [روى جميع الأُصول والمصنَّفات. الأبواب (رجال الطوسيّ): 449/ 6386]. از بزرگان مکتب بغداد و فوقالعاده دقیق است. در مواردی شیخ میگوید: سمع منه تلعکبری کتابهایش را، و لیس له منه إجازة. این خیلی دقت است؛ چون برخی معتقد بودند خود سماع طریق تحمل حدیث است و برخی علاوه بر آن اجازه را هم لازم میدانستند. در مواردی دارد: سمع منه بعض کتبه، وأجازه بکلّ کتبه [أحمد بن إدريس القمّيّ الأشعريّ ...، روى عنه التلعكبري، قال: سمعت منه أحاديث يسيره في دار ابن همّام وليس لي منه إجازة. الأبواب (رجال الطوسيّ)، ص 411، ضمن ش 5956. أحمد بن محمّد بن يحيى الفارسيّ، يكنى أبا عليّ، روى عنه التلعكبريّ، وسمع منه سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة، وخرج إلي قزوين، وليس له منه إجازة. همان، ص 411، ضمن ش 5958. و... ].
نجاشی در مورد ابوالمفضل شیبانی مینویسد: محمّد بن عبد الله (عبید الله هم ضبط شده و نجاشی در موقع نقل از او 13 ساله بوده) بن محمّد بن عبيد الله بن البهلول بن همّام بن المطّلب بن همّام بن بحر بن مطر بن مرّة الصغرى بن همّام بن مرّة بن ذهل بن شيبان أبو المفضّل. كان سافر في طلب الحديث عمره (در شیعه در رحلۀ حدیث بینظیر است)، أصله كوفيّ، وكان في أوّل أمره ثبتاً ثمّ خلط، ورأيت جلّ أصحابنا يغمزونه ويضعّفونه...، رأيت هذا الشيخ وسمعت منه كثيراً، ثمّ توقّفت عن الرواية عنه إلّا بواسطة بيني وبينه. [فهرست اسماء مصنفي الشيعة (رجال النجاشي): 396/ 1059]
احتمالی که من تازگیها در عبارت «ثمّ توقّفت عن الرواية عنه» دادم این است که شاید از او شنیده ولی اجازه نگرفته، لذا میگوید: از کسی اجازه گرفتم که از او اجازه داشته. اگر مراد نجاشی این باشد، این دقت نجاشی است. در تلّعکبری که نجاشی او را دیده (بر خلاف مرحوم شیخ که در سال وفات تلّعکبری 385 هجری به دنیا آمده) با اینکه وفاتش با ابوالمفضل همزمان است میگوید: والناس یقرؤون علیه. با اینکه قرائت جزء طرق تحمل حدیث است، ولی چون اجازه نداشته از او نقل نمیکند. (حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی ، خارج فقه 1۳۹۶/۸/۱ )
#تبیین_فهرستی #تحلیل_فهرستی